سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گل پوچ

زیبایی2

    نظر

به منظور اینکه بتوانیم ماهیت زیبایی‌شناسی ، سهم آن در اندیشه غربی ، و نسبت آن با تاریخ هنر غرب را توصیف کنیم ، شش مرحله اساسی را برای ملاحظه و بررسی معرفی خواهیم کرد . چنین ملاحظه و بررسی‌ای البته فقط، می‌تواند از طریق ارجاعات مختصر باشد.

1- هنر باشکوه یونان بدون تاملی شناختی-مفهومی متناظری باقی مانده است . چنان تاملی که نباید با استتیکس یکسان باشد . فقدان چنین تعمق یا تامل مقارنی درباره هنر بزرگ دلالت نمی‌کند بر اینکه هنر یونان تنها "زیسته" ، بلکه یونانیان در یک جوشانده کدر از "تجربه‌ها" که نه با مفاهیم و نه با دانش تقویت شده بود ، غلطیدند . این بخت خوش یونانیان بود که "تجارب زیسته" نداشتند .در مقابل ، آنها چنان دانش اصالتا درخشان و کاملی و چنان شهوتی به دانش داشتند که در آن وضعیت درخشان دانایی ، آنها نیازی به استتیکس نداشتند . 2- استتیک برای یونانیان تنها هنگامی آغاز می‌شود که هنر بزرگ آنها و نیز فلسفه بزرگ آنها که به همراه ان شکوفا شد، به پایان برسد . در آن هنگام ، در عصر افلاطون و ارسطو ، بالنسبه به نظام فلسفه به طور کلی ، به آن مفاهیم اولیه شکل داده شد که محدوده‌هایی را برای تمام تمام تحقیقات آینده در باب هنر متمایز ساختند .یکی از آن مفاهیم اولیه جفت مفهومی هیولا و صورت ، ماده-صورت ، است . منشاء این تمایز در مفهوم موجود است که توسط افلاطون پایه‌گذاری شده است .مفهوم موجود با لحاظ نمود خارجی آن : ایدوس ، ایده . جایی که موجود بما هو موجود در نظر گرفته می‌شود ، و از دیگر موجودات تمییز داده می‌شود ، از منظر نمود خارجی‌شان ، تحدید و ساختار موجودات در چارچوب حدود خارجی و داخلی آنها به صحنه می‌آید .اما آنچه محدود می‌کند صورت است ، آن چیزی که محدود می‌شود ماده است .هر چه به نظر می‌آید به محض اینکه اثر هنری تجربه می‌شود بمثابه یک خود-نمایی مطابق با ایدوس آن ، به عنوان "فاینستای" ، اکنون تحت این تعاریف مندرج می‌شود ."اکفانستاتن" ، یعنی آنچه به طور شایسته‌ای خودش را نشان می‌دهد و از همه جلوه کننده‌تر است ، امر زیباست .با پیش گرفتن این ایده ، اثر هنری در نقش امر زیبا بمثابه "اکفانستاتن" پدید می‌آید .با تمایز هیولی-صورت ، که مربوط به موجودات بما هو موجودات است ، مفهوم دومی درگیر می‌شود که تمام تحقیقات را به هنر رهنمون می‌شود : هنر تخنه است . ما مدت زیادی است که دانسته‌ایم یونانیان با به کار بردن همین کلمه ، تخنه ، هنر را به معنای پیشه هم مراد می‌کرده‌اند و هر دوی پیشه‌ور و هنرمند را متناظرا تکنیتس می‌نامیدند . بنا بر کاربرد "تکنیکی" بعدی لغت تخنه هم ، که به گونه‌ای از تولید اختصاص می‌یابد(به نحوی کاملا بیگانه برای یونانیان) ، باز در معنای اصلی و واقعی این کلمه ، مفهوم دیگری را جستجو می‌کنیم : اینکه تخنه به معنای مصنوع دست است را می‌پذیریم ، اما چون آنچه هنر زیبا می‌نامیم نیز توسط یونانیان تخنه نامیده شده ، باور می‌کنیم که این امر متضمن ارتقاء پیشه‌وری ، یا در غیر این صورت تنزل عمل هنری به سطح پیشه‌وری است .